خط افق




احتمالا تویی که این نامه را میخوانی زبان شناسی هستی که ممکن است حتی نامی نداشته باشی
چند وقتی است که طبق معمول دوباره به انتهای مسیر آونگ رسیده ام ، آن انتهای انزوایی که قبلاً گفته بودم. (تو که میدانی ؟!)

این بار تصمیم گرفتم با تو حرف بزنم ، اما نه از خودم از دورانم، احتمالا با وضعیت کنونی دوران ما شمایی که باقی مانده اید مارا ودورانمان را قرون جهل بزرگ خواهید دانست.
البته نمیدانم شاید در زمانه تو حتی معنای زندگی هم ازدست رفته باشد که در آن صورت دیگر نمیدانم چه بگویم، امیدوارم زمانه تو دورانی نباشد که انسان ها صرفا به یک کدپستی تبدیل شده اند جایی در منظومه، امیدوارم در زمانه تو حداقل فرق آموختن خواندن و دانستن وفهمیدن معلوم شده باشد(راستی اگر توانستی به    دوران من هم منتقلش کن)
از مکانم حرفی نمی‌زنم ،هرچند که آن رامیدانی اما از زمانه ام.
بعضی وقت ها بعضی حرف ها بیش از حد واقعی اند ،که واقعی باشندو نتیجه این می شود که من در دورانی زندگی میکنم که هرچه بیشتر میدانیم ، مهم های بیشتری را ازدست میدهیم، دورانی که
«می‌خواستیم زمین را برای مهربانی مهیاکنیم اما خودنیز مهربان نبودیم
امیدوارم درموردمان با رأفت داوری کنید و در آنجا #انسان یاور انسان باشد.»
دوران من دورانی است که مرزهای کودکی و نوجوانی و جوانی و میانسالی و پیریمان ازبین رفته است ، دورانی است که «در کتابهای قدیمی آدم خردمند را چنین تعریف کرده اند
از آشوب زمانه دوری گرفتن و این عمر کوتاه را
بی وحشت سپری کردن
بدی را با نیکی پاسخ گفتن
آرزوها را یکایک به نسیان سپردن
این است خردمندی
اما این کارها بر نمی آید ازمن»
راستی در زمان من همه مهاجرند ، کسی ریشه ندارد، جز عده ای کم، همه مهاجرند یا مکان و یادر ذهن ، گفتم ذهن یادم آمد که چه موجود حیله گیر وزیرکی است که در این دوران بیشترین کارش خیانت به قلب و توجیه کردنمان  ،( امیدوارم بدانی چه میگویم و در جوابم پوزخندنزنی ونگویی که خب مغز و ذهن که یک عضو فلان قدر گرمی است که کارش اتفاقا بااراده صورت میگیرد ) مثلاً آن وقت هایی که
حوصله‌ام پریشان شد.
خاطرم درگیر.
دلم گرفته است!
دل فرمان میدهد که بگویی  که دلم برایت تنگ است.
اما ععقل فرمان را ردمیکند ومیشود اینکه
نمی‌دانم چه بگویم و زبانم در دهان باز، بسته‌ست.
برای انسان های عصر من روزهایی هست که خورشید درخشان تر و آسمان پاک تر و زمین گشاده دست تراست اما همیشه اینطور نیست و درعصرمن که عده ای به زور#عصرجدید میخواهند طور دیگری قالبمان کنند، بیشتر از اینکه  جریان زندگی دائمی باشد  جریان مردگی پایدار است، البته که برای دورانی که«
خوراکم را میان سنگرها خوردم
خوابم را کنار قاتلها خفتم
عشق را جدی نگرفتم
و به طبیعت دل ندادم
عمری که مرا داده شده بود
بر زمین چنین گذشت
در روزگار من تمام راهها به مرداب ختم می شدند»
فعلا تاهمین جاباشد عمری باقی بود ، برایت می نویسم ادامه اش را
پ.ن ۱:
«»ها شعری است ازبرشت
پ.ن۲:
ارتباط تصویرو متن  و نویسنده بر آگاهان واضح و مبرهن اس
ت.
پ.ن۳:تصویر اثری است از pascalcampion باعنوان Perfectly Fine

ادامه مطلب

-World War II? Did the Allies fight near here?


-No. This is World War I. You’d have to be at least eighty years old to have known any of them.

 

-Is there anything you don’t know? I never heard of the Battle of Piave.


-I know nothing Oliver. Nothing, just nothing.


-You know more than anyone around here.


 -If you only knew how little I know about the things that really matter.

-پس، جنگ جهانی دوم، هان؟

-نه، این جنگ جهانی اوله

-باید حداقل 80 سالت باشه تا یکی از اینا رو بشناسی

-هیچوقت اسم «نبرد پیاوه» رو نشنیده بودم

-«نبرد پیاوه» یکی ازمرگبارترین نبردهای جنگ جهانی اول بود
‏‏‏170هزار نفر مُردن

-چیزی هم هست که ندونی؟

-من هیچی نمیدونم، الیور

-خب، به نظر که از بقیه آدمای اینجا بیشتر میدونی


-اگه میدونستی چقدر درباره چیزهای مهم کم میدونم
اینو نمیگفتی.

گفتگویی ترسناک برای من از فیلم سینمایی call me by your name

پ.ن: من هیچ ، من نگاه.

پ.ن: لطفا کسانی که سینماراصرفا ازجنبه محتوایی می بینند سراغ این فیلم نروند.




حالاتویه این لشکرکشی خوبی وبدی،خداهم همراه تودرواقع ولی یه وقتایی ازش ناراضی میشی به قول استاد صفایی حائری،خداخیرتورومیخواد ولی تو خوشی میخوای خب اینجاست که میری ازخداهم گلایه میکنی وادامه ماجراکه ناراحت میشی وممکنه نامیدبشی ازخداو. چیزی که خدااصلاازش خوشش نمیاد،(لاتقنطومن رحمه الله)تازه رحمتش ونه فضلش، ولی اگه ازهمون اول نری سراغ گلایه وپابه پای خدابری،مثلا فکرکنید همین بنده خدایی که ماه عسل آورده بود ازخداگلایه نکردکه چراشرایط من اینطوری شده و.رفت دنبالش خداهم میگه که تویه توبه،۳تا برگشت هست اول من میام ،همون تلنگراولیه،واگه فهمیدی بعدش تو به خواست من بیا وگلایه نکن وآخرش هم دوباره من جلومیام که دیگه اینجااصلاخدابغل میکنه اون فردرو،که(بک عرفتک وانت دللتنی علیک ودعوتنی الیک).تویه این اومدنه همون اول وهم ادامه اش بازهم خدابه قول حاج آقاپناهیان هوامون روداشته هم قرآن،این معجزه وراهنمای زنده روفرستاده که برایه همه قابل فهمه وهم اهل بیت روواینجاست که رسول ترک هاوعلی گندابی هاوقاسم جیگرکی هامیان بیرون وبه قول اون بنده خدا(خیلی حسین زحمت ماراکشیده است)وهمینطورخیلی مادرخوبی داریمولی بدابه حال اونهایی که فطرتشون روبه خواب زده باشن، که میشن مصداق( یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُون


حاج آقای پناهیان میگفتن: ماآگاهی و اطلاعات روهم باعینک وگرایش خودمون میبینیم یعنی یه داده روبه۲نفربدی پاسخی که میگیری متفاوته،حالا فکرکنید اون کفری که مامیپوشونیم چیزهایی که میخوایم رو،نتیجه اش میشه اینکه حتی اگه چیزی بهمون بگن هم نمیفهمیم،یعنی نمیخوایم بفهمیم،تا لحظه موعودواگه خدابخوادتلنگراصلی،خب این تلنگرکه زده بشه اون آگاهی هامون چندمدتی انگارکه نیستن ،تازه اگه بازهم خدابخوادو بفهمیمش ،حالا شرایطی پیش میادکه برزخی میشیم ،به قول مرحوم ع.ص تازه عاشق میشیم، یعنی چیزی که براش اومدیم، تازه میرسیم به (الذین یرثون الفردوس)، تازه میبینم خدایه عاشق ومعشوق رو وخدای عشق رو ،حالاتویه این برزخی بودن جنگ رو میفهمی،جنگی که درونته، میبینی (اعداعدوک) رو، وتازه بایدشروع کنی به لشکرکشی وآرایش گرفتن، وفتح سنگربه سنگر،این وسط خدابازهم هوامون روداشته،(اگر گناه من زیاده،خدا به من حسین رو داده)واینجاست که توبه مفهوم پیدامیکنه،همه اینهابه شرطیه که تلنگرروبفهمیم وگرنه که در(یوم تبلی السرائر)و(یوم الحسره) حسرت زده ایم وشایدحتی لایق فضل ورحمت واسعه هم نباشیم وشکست خورده که شفاعت هم لیاقتی میخواد وظرفیتی،ولی به قول بنده خدایی بازهم(خیلی حسین زحمت ماراکشیده است)


بسم رب الحسین(ع)

مرحوم ع.ص میگفت که مشکل ماجهل نیست کفره،مشکل ندونستن نیست،دونستن وپنهان کردنه،

امروزوقتی داشتم اون برنامه ماه عسل که اون بنده خداروآورده بودن که وسط کارناوال ریودوژانیرو،وسط یه منجلاب نمیدونم خداچی دیده بودازش که خواست برگرده وبرگشت به حرف مرحوم فکرمیکردم،اون نقطه تغییررودیدوبرگشت ، مشکل اینه نمیخوایم خداروباور کنیم، هنوزتویه(افی الله شک)گیرکردیم هنوزباورمون نشده که (فاطرالسماوات والارض)،ولی اگه این باورکردنمون ازسرجهل باشه وتلنگرش روبگیریم،میشه مثل این بنده خدا،میشه مثل استنلی ،میشه مثل شهیدضرغام ،وقطعاتلنگره هست،اگه هم نه علم داشته باشیم وعمل کنیم میشه آیت الله بهجت، میشه شهیدنیری،ولی وای به حال وقتی که باکفربدونیم وبپوشونیم وعمل نکنیم، اون وقت وعده خداست که میشیم(اولئک اصحاب النارهم فیهاخالدون)چون مصداق طاغوت هوای نفس هم هست(بریدآیات179سوره اعراف و5سوره جمعه روبخونید تعبیرات قرآن ازاین افرادجالبه)،این وسط همه اینهارومیزارم کناراینکه بزرگترین عامل دعوت،بزرگترین تلنگر قرآن واهل بیت هستن،وبازبین اهل بیت به قول عزیزی(خیلی حسین زحمت ماراکشیده است).


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

جستجوگر تبلیغات نیمه سوم شهریور... دل نوشته ای برای مامانم مشاور بیمه عمر مشاوره بیمه زندگی حسن عبدی Siua ز غوغای جهان فارغ، در خفا منم دانلود آهنگ جدید دانلود بازي قديمي عصر نوشت